آریا و آدریناآریا و آدرینا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

آريا و آدرينا دردونه های مامان و بابا

جشن تولد

سلام به گلهای خوشگلمون  دیگه دو ماه شده بود که از اومدنتون میگذشت و تو این مدت گذشته چون شما یکم کوچولو بودین کسی شما رو ندیده بود همه منتظر بودن تا شما یکم بزرگتر شید، روز 25 اردیبهشت مامان و بابا برای شما زیباروها یه جشن کوچولو گرفتن تا همه بیان و شما رو ببینن .جشن از ساعت 4 تا 7 تو تالار بود و ما قبل از رفتن به تالار خیلی استرس داشتیم چون این اولین بار بود که قرار بود شما برای چندین ساعت بیرون از خونه باشید اما خب خدا رو شکر همه چیز خوب بود شما بچه های خوبی بودید از اول تا اخر مراسم خیلی آروم خوابیدید فقط هرکدومتون یک بار از خواب پا شد و شیر خورد و دوباره خوابید،خلاصه اینکه همه چیز عالی پیش رفت. ...
26 خرداد 1393

چهل روزگی

سلام به گلهای زیبای زندگیمون چهل روز از با هم بودنمون گذشت و ما از وجود شما لذت میبریم،هنوز خونه مادرجون و پدرجون هستیم حسابی بهشون زحمت دادیم خدا بهشون طول عمر بده،مادر جون حموم چهل روزگیتون رو برد و آداب خاصش رو انجام  داد ،مبارکتون باشه.  آدرینای نازم شما عاشق حموم و آب بازی هستی تو حموم اصلا گریه نمیکنی اما آریا پسر نمکی مامان شما حسابی موقع شستن گریه میکنی زیاد از آب خوشت نمیاد حالا شاید بزرگتر که بشی بهتر بشی. بعد از حموم دوتاتون خیلی خواستنی و خوردنی میشید .   دوستتون داریم.     ...
5 خرداد 1393

اولین ماهگرد

سلام به همه ی دوستای خوبم در ابتدا باید از همه عذرخواهی کنم به خاطر تاخیر طولانی مدتی که داشتیم، بچه ها که به دنیا اومدن تازه فهمیدم بچه داری چقدر مشگله اونم نگهداری از دوقلو، کوچولوها کاملا وقت مامان و بابا رو پر کردن به خاطر همین نتونستیم وبشون رو به روز کنیم ولی دیگه از این به بعد قول میدیم که بیشتر بیایم. یک ماه گذشت یک ماه سخت ولی شیرین،تو این 30 روز مامان و بابا بیشتر سعی کردن یاد بگیرن که چطور از شما دو تا گل ظریف نگهداری کنن.شب ها و روزها پشت سر هم طی شد و ما اصلا نفهمیدیم چطور گذشت ، در کنار شما بودن و کل شبانه روز رو به شما فکر کردن خیلی زیباست . نازنین های ما از صبح که از خواب پا میشیم تمام ثانیه هامون رو شما پر کردین ن...
3 خرداد 1393

پیچیدن عطر تنتون مبارک

فرشته های کوچولوی مامان و بابا بالاخره انتظار به پایان رسید و لحظه دیدار رسید،لحظه ی ناب بغل کردنتون و بوی عطر تنتون و حس کردن. آریاو آدرینای زیبای ما با اینکه چند هفته ای زود به دنیا اومدین و اولش من و باباجون رو خیلی ترسوندین اما الان خیلی خوشحالیم که زود اومدین کنارمون و به لطف خدای مهربون سالم و سرحال بودین و مشگلی نداشتین و ما تونستیم شب سال نو کنار هم باشیم و اولین سال نو چهار نفره رو تجربه کنیم . ما اولین شب سال 93 یه آشیونه چهار نفره پر از عشق رو روی اوج ابرا ساختیم تا همیشه از کنار هم بودن لذت بریم. پرنس و پرنسس مامان و بابا لحظه دیدار شما برای ما لحظه رسیدن به بهانه هامون بود و ما اون لحظه زیبا رو برای همیشه تو ذهنمون ...
12 فروردين 1393

سیسمونی

سلام به نازنین های مامان و بابا   مامانی و بابایی مهربون یه چند وقتی بود که خرید سیسمونی شما رو انجام داده بودن و میخواستن وسایل شما رو بیارن و تو اتاقتون بچینن که سرانجام روز ٨ اسفند ٩٢ به همراه خاله جونا و دایی جون اومدن و همگی کمک کردن و دکوراسیون اتاق شما رو درست کردن یه جشن دور همی گرفتیم و به خاطر وجود شما شادی کردیم و  کیکی که دایی جون و زندايى جون زحمتش رو کشیده بودن و بریدیم در آخر هم همگی شام رفتیم بیرون.خلاصه اینکه اون روز فوق العاده بود.عکسای سیسمونی شما رو هم ذیل مطلب میزارم. دست همگی درد نکنه هم به خطر  کمک هاشون  هم به خاطر کادوهای خیلی خوشگلی که براتون آوردن.  دوستتون داریم. ...
22 اسفند 1392

برای آریا و آدرینای عزیزمون

  سلام به کوچولوهای شیرینمون   دیگه تقریبا به زمانی که میتونیم شما رو در آغوش بگیریم و بوی عطر تنتون رو حس کنیم نزدیک میشیم. شش هفته دیگه این انتظار شیرین به پایان میرسه و درست امروز که وارد هفته ٣١ شدم من و باباجون تصمیم گرفتیم تا وبلاگی رو برای شما دوتا نازنین های زندگیمون ثبت کنیم تا خاطرات شیرین زندگیمون در کنار شما رو اینجا یادداشت و در آینده با بزرگتر شدنتون تقدیم شما کنیم.     دوستتون داریم ...
16 اسفند 1392